رویای خیس
شوق بودن ورسیدن به آرزوهایی دست نیافتنی من تنها امید زندگیم شده بود،اما افسوس که افکاربی سروسامان هیچ وقت اجازه نداد که بدانم اصلا چه میخواهم وبه چه فکرمیکنم .تنها چیزی که از زندگیم درک کرده بودم این بود که دست سرنوشت همیشه بد مینویسد دیگر ازهمه چیز وهمه کس خسته شده ام ،خسته ،خسته !!! شب های زیادی گذشت ومن تنها تراز همیشه درآرزویی میسوختم ،آرزویی که خودنیز درک چندانی ازآن نداشتم ونمی دانستم چیست ؟کیست ؟ یاکجاست ؟فقط این رامیدانستم
که به چیزی نیاز دارم وهرچه ازعمرم میگذشت سنگینی آن را بیشتر احساس میکردم .دلتنگی ،افسردگی ،بی کسی ،تنهایی ....
قالب رایگان وبلاگ پیجک دات نت |